داستان زندگی میثم تمار به چاپ دوازدهم رسید
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۵۸۲۵۵
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «باغ طوطی؛ داستانی درباره زندگی میثم تمار» نوشته مسلم ناصری بهتازگی توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ دوازدهم رسیده است.
مناسبات قبیلهای و نوع زندگی، خورد و خوراک مردمان کوفه، محل زندگی و خانههای آنها جزئیاتی است که مسلم ناصری در کتاب پیشرو به آنها پرداخته است.
نویسنده در اینکتاب ۲۳۶ صفحهای، زندگی میثم را از هنگام ورود او به کوفه به عنوان اسیر آغاز میکند و در بخشهایی از کتاب خاطراتی از دوران قبل از اسارت میثم را در ایام کودکیاش بازگو میکند تا خواننده تصویر کاملی از یار حضرت علی (ع) داشته باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
اسمت چیست جوان؟
خلیفه روبهروی دکانش ایستاده بود. سالم جرئت نمیکرد سر بلند کرد. نگاه آن روزشان او را به فکر واداشته بود. نگاهی که او در پی یافتن دلیل آن بود که چرا برایش آشنا بود.
سالم سرورم!
- سالم؟
خلیفه قدمی جلوتر آمد. از میان سبدهای خرما گذشت و پا در دکان او گذاشت. نگاهی به سبدهای خرما کرد. سبدها مرتب و تمیز چیده شده بود. کار خلیفه این بود که هر روز قبل از نماز ظهر به بازار سر میزد و به مشکلات رسیدگی میکرد. برگشت و در آفتاب جلوی در ایستاد.
- اما از پیامبر خدا شنیدم که میگفت اسم تو میثم است.
سالم یکباره سر بلند کرد و به چهرهٔ خلیفه نگاه کرد. باور نمیکرد. میثم. یادش رفته بود که چه نامی داشته. سالم آنقدر تکرار شده بود که فراموش کرده بود مادر میثم صدایش میزده است. احساس کرد مادرش را از دوردست صدایش میزند. میثم… میثم...
کلمه میثم از عمق وجودش میجوشید و همراه با خون در رگهایش جاری میشد. طنین صدای خلیفه هنوز در دکانش بود. هیچکس از این اسم خبر نداشت. او را خریده و نامی تازه برایش انتخاب کرده بودند. ولی حالا یک نفر ناآشنا، آن هم خلیفه پس از سالها او را به اسم واقعیاش صدا میزد.
- من دوست دارم با نام واقعیات خوانده شوی.
بعض گلویش را گرفت. اشک در چشمانش حلقه زد. کلمه میثم او را به یاد پدرش میانداخت. خواهر کوچکش که با شیرینزبانی خودش را لوس میکرد و صدایش میزد: «میثم جان!» و میخواست که او را با خود به بازار پیش پدر ببرد. نوازشهای مادرش در سپیدهدم. روزگار کودکی. نمیتوانست تکان بخورد. خاطرههای گذشته یکباره فوران کرده بودند. دهانش خشک شده بود و اشکش بیصدا قل میخورد و بر گونهاش میچکید و در ریش انبوهش فرومیرفت.
کد خبر 5797527 فاطمه میرزا جعفریمنبع: مهر
کلیدواژه: مسلم ناصری حضرت علی انتشارات کتاب جمکران کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب ادبیات کودک و نوجوان دفاع مقدس کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب انقلاب اسلامی ایران انتشارات سروش سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ادبیات جهان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بنیاد ملی بازی های رایانه ای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران ادبیات داستانی بازی های رایانه ای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۵۸۲۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «برای قلب های شکسته» منتشر شد
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «برای قلبهای شکسته» نوشته مریم هاشمی به تازگی توسط نشر نزدیکتر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب به گفته نویسندهاش شامل یک روایت بلند درباره عشق است.
این کتاب درباره انسانهایی است که در تلاطم روزمرگیها زمانی را نیز به عاشقی اختصاص میدهند و در میان تمامی آشوبها و سختیهای اجتماعی، شعله عشق و محبت را در دل خاموش نمیکنند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«وقتی دلت میشکند همه این کلمات گم میشوند و تا بیایی دوباره پیدایشان کنی بخش زیادی از عمر گذشته و این در حالی است که ما فقط یک بار زندگی میکنیم و فقط یک بار صد درصد با شور و اشتیاق عاشق میشویم و اعتماد میکنیم و وای به حال آنهایی که این صددرصد ها را کم و کمتر میکنند… از آدمهای صادق خوشم میآید، از آنهایی که تکلیفشان با خودشان و دیگران معلوم است، اصلاً آدمهایی که رک هستند و مثلاً وقتی تو را میبینند و از تو خوششان نمیآید محکم حرفشان را پرت میکنند توی صورتت، اما حداقل با دروغ مثل یک خنجر ذره ذره درون تو فرو نمیبرندش تا کم کم زجر بکشی و از بین بروی… آنها حداقل کمتر وقت زندگیات را میگیرند!»
این کتاب با ۶۴ صفحه و شمارگان ۳۰۰ نسخه عرضه شده است.
کد خبر 6089786 فاطمه میرزا جعفری